سلام برتو هنگامی که بپا می ایستی, سلام برتو هنگامی که می نشینی
سلمان فارسی (ره)مریض شد ,همان مرضی که باعث فوت ایشان گردید سعد به عیادتش رفت و از حالش پرسید سلمان به گریه افتاد سعد گفت : چرا گریه می کنی ؟ سلمان فرمود: از حرص بر دنیا و علاقه بدان نمی گریم , بلکه به خاطر عهدیست که پیامبر (ص) با ما بست که باید بهره ما از دنیا به اندازه سواره ای باشد که از محلی به محل دیگر بخواهد برود ,می گریم از ترس آنکه از آن تجاوز کرده باشم .
سعد گوید : به اطراف اطاق سلمان نظر انداختم ,دیدم جز آفتابه و کاسه و طشت چیز دیگری دیده نمی شد .
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبـال دل ره گـم کنـد مسکیـن غریب
گفتمـش مگــــذر زمانی گفـت معــذورم بــدار
خانه پروردی چه تاب آرد غم چنــدین غریب
خفتـه بر سنجـاب شاهی نازنینی را چـه غــم
گر ز خارو خاره سازد بستر و بالین غریب
التماس دعا